DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Strict//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-strict.dtd">


شهرشیشه ایی

من درحالی صبح راانتظار میکشم که هرشب پیراهن تنهاییم را

وصله کرده وزیبای زیبا،صبح برتن میکنم آخرمیدانی؟عریانی گناه است اماتنهایی نه...

نوشته شده در شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 1:29 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

روزهایی که میدیمت نفسم میگرفت...

حالاکه نیستی دلم میگیرد یرگرد...

تحمل اولی اسان تربود...

نوشته شده در شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 1:28 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

این روزها به شدتـــ درخود احساس نیازجنسی میکنم

نیــــــازبه کسی ازجنس آدمـــــ...

نوشته شده در شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 1:25 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

سربه گوشم بگذاروآرام بگو:

دوســـــــــــــــتتـــــ دارمــــــــ

ازچه میترسی؟

فرداهم میتوانی انکارکنی...

نوشته شده در شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 1:23 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

بعضــــــــــی اشکهـــــا هستـــند بی دلـــــــــیلـــ

بــی بهـــــــــــانه

یـــــکــ دفعهـــــــ ای  نصفـــــــــــــــــــــ شبــــی

عـــجب آدم راآرامـــ میکنــند

نوشته شده در شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 1:21 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

وقتی کسی اندازت نیست

دست به انداره ی خودت بزن

 

باخاطره هایم خوشم گرچه تلخندوبی لبخند....

توهمیشه قهوه رابی شیروشکردوست داشتی

ومن چشمان قهوه ایت را که بیسیروشکرهم نوشیدنی بود...

نوشته شده در شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 1:18 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

دست به صورتم نزن...میترسم بیفتد...

نقاب خندانی که برچهره دارم!وبعد...

سیل اشکهایم توراباخودببرد وبازمن بمانموتنهایی...

نوشته شده در شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 1:15 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

 باتوام

آیـــنه،محض رضای خدا برای یکبارم که شده به چشمهایم..!

دلم رانشان بده تابدانند دیواردلم آنقدرهاهم که فکرمیکنند کوتاه نیست!

نوشته شده در شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 1:12 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

هی فــــــــــــلانی!

آنکـــه دســـتش راآنقــدرمهکم گرفته ی،دیروزعاشق من بود...

دستانت راخسته نکن...محـــکم یاآرام، فرداتوهم تنـــهایی

نوشته شده در شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 1:4 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

گاهی اوقات کسی که میخندد...میخواهد حواست راپرت کند تاچشمان خیسش رانبینی!به همین سادگی....

نوشته شده در شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 1:3 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

من زخم های بی نظیری به تن دارم اماتومهربانترینشان بودی...عزیزتزینشان

بعدازتوآدمها تنهاخراش های کوچـــکی بودند برپوســتـم که هیچکدامشان به پای تونرسیدند...

نوشته شده در شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 1:0 قبل از ظهر| توسط نـــسرین| |

ماندن کنارمن لیاقت میخواست نه بهانه

بلندمیگویم به درکــــ...که رفتی

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:58 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

جنس نیستم تابرای خریدنم به مغازه بری زیرخاکی ام کشفم کن

بام نیستم تابرای هواخوری به سراغم بیای آسمانم برایم پروازکن

ساحل نیستم تاروی ماسه هاش افتاب بگیری دریام دل به دریابزن

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:56 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

وقتی بجای عزیزم بهم میگی عزیز

یعنی یه عزیز بیصاحب...عزیزی که هنوزعزیزه ولی مال تونیست

شنیدنش که دردداره گفتنشونمیدونم...

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:54 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

خیلی دیره،وقتی تازه میفهمی اونی که ازهمه ساکت تربود بیشترازهمه دوستت داشت

ولی....توحواست به شیرین زبونی یه عشق دروغی بود

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:52 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

ببخشــــــید که آبـــ نبود پشت سرت بریزم...اشکهایم بدرقه ی راهتـــ!به سلامتـــ

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:49 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

اونی که دستش دورگردن شماست

یه روزی قلادش دست مابود،خوب پارس نکرد ولش کردیم...!

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:47 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

آدمهادودسته اند..یاگرگند یاگوسفند

من ترجیح میدمچوپان باشم...من نی میزنم شمابجنگید

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:46 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

دوباره سیبی بچیــــن آدم....خسته ایم...

شایدازاینجاهم بیرونمان کنند

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:45 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

توی حیاط دبیرستان یه نفریقه پیرهنم روگرفت فهمیده بود ازخواهرش خوشم میاد بچه ها دور ماحلقه زدند وفریاد

میکشیدن قورتش بده....چون هیکلم بزرگ بود

اون هی مشت میزدومن فقط دفاع میکردم....

                                                                                     بقیه داستان درادامه ی مطلب


::ادامه مطلب::
نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:36 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

حالاکه درواقعیتم نیستی ازخیالم نرودرخیالم بمان درخیالم بخند...ازدوستت دارم ها بگو

درخیالم صدایم کن هیچ آهنگی به زیبایی صدایت صدایم نمیکند!!!شب هایم پرشده ازخوابـــ هایی که

دربیداری انتظارش بیاو دلخوشیم رابه باورتبدیل کن فقط بیا بودنتـــ رامیخواهم

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:32 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

همه ی دنیارونامرداگرفتن،وفارو ازشمامردا

خبراومد که مجنونو پریشب با سه تالیلی گرفتن

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:30 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

هرگــــز!!!

هرگز منتظــــرفـــردای خیـــالی نباش!

سهمت روازشادیهای زندگـــی همین امــــــروز بگیر....ضــــررنمیکنی!

اگرازهم اکنون لبخندزدن روتجــــربه کنیمطمئن باش همیشـــه یکی هست که عاشق  لبخـــندتوباشه

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:28 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

هیچوقت عاشق متفاوت ترینها نشو

چون همین متفاوت ترین آدمها

یه متفاوت ترین شکل قلبت رومیشکنن....

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:27 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

یه دنیافاصلست بین اونی که باقرص خواب میخوابه

وبااونی که بایه اس ام اس دوستت دارمـــ میخوابه !!!

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:26 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

موهایش سفیدشده بودکودکی که یواشــــکی دفترچه ی خاطراتم رامیخواند ....

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:25 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

اگه کسی بخاطرتوقید خانوادشوزدخوشحال نباش به خودتم افتخارنکن

ومطمئن باش یه روزم بخاطریکی دیگه قیدتورومیزنه چون کلا آدم نمک نشناسیه

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:23 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

نیازم نه دیگرآغوشت است نه دستانت نه لبـــــانت نه چشمان خمارت

بایک فنجان سکوت تلخ

فرومیبرم حماقتم راکه دوستت داشتم

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:21 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

اون لحظه که گفتی یکی بهترازمنوپیداکردی یادروزایی افتادم که به صدتابهترازتو

گفتم من بهترینو دارم ...

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:20 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |

بهشت

نه مکانی بعدمرگــــ!

زمانیست به وســــعت زندگی ....

که تنم محصور بازوان توســــت....

 

نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,| ساعت 11:17 بعد از ظهر| توسط نـــسرین| |


قالب رایگان وبلاگ کد آهنگ